درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اسمم مریمه و 20 ساله ام شیراز زندگی میکنم. ممنون میشم نظراتتون و بدونم. چه پـــــر جـــــرأت و مغـــرور مـی شــود در بـرابــرت کســـی که مـــی فهمــــــد از تـــــــه دل دوسـتــــش داری .... ! maryameblisl@yahoo.com
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عزیز جون و آدرس aziz-jonam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 77
بازدید دیروز : 351
بازدید هفته : 430
بازدید ماه : 428
بازدید کل : 78632
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 129
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم


فال انبیاء

فال انبیاء




فال حافظ


ابزار پرش به بالا
عزیز جون
سه شنبه 4 خرداد 1392برچسب:داستان کوتاه,مثال, :: 12:10 ::  نويسنده : مریم       


يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:  

 

هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه. نظرت چيه دكتر؟  


دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خببذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل. همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شكارچي چتر رو به طرف پلنگ نشونه مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!  

 

 

پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتماً يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!  


دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقاً منظور منم همين بود!

-----------------------



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد